هوش مصنوعی:
متن حاضر بیانگر احساسات عمیق نویسنده نسبت به دوستان و عزیزانش است. او از آرزوها، دردها و امیدهایش سخن میگوید و از یزدان طلب سلامتی و آرامش میکند. همچنین، به زیباییهای طبیعت و شادیهای کوچک زندگی اشاره میکند. در پایان، از دوستان و سروران خود نام میبرد و برای آنها آرزوی خوشبختی و طول عمر مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۸ - پاسخ نامه ای است که بدوستی نگاشته
برخی تن و جانت گردم، نامه روان پرور که آورده جان و دل است نه پرورده آب و گل، تارک بختیاری را کلاه کیانی شکست و کام امیدواری را چشمه زندگانی گشود. چندان دیده بر آن سودم که از دوده سیاهی نماند و رخنه از کاوش مژگان سر در تباهی نهاد. سپاس تندرستی و آرامش سرکاری را بوسه اندیش آستان نیاز و به رامش و درنگی در خور دلخواه دمساز آمدم. پاک یزدان کارهای یزد را به دستی که خواهش دوستان است و کاهش دشمنان بی آنکه درنگ خداوندی دراز افتد و کمند تاب و نیروی بندگان به کوتاهی انباز ساخته و پرداخته باز آیند و در آن کنج دنج که دام و دد را بار و نیک و بد را راه گفت و گزاری نیست، پیوند و آمیز درویشانه ساز گردد. امروز به یاد بوی گل از گلاب جستن شادی اندوز خجسته دیدار سرور مهربان مولازاده شدم تا مگر گرد گسستگی بدین بستگی پرداخته و کار رستن بدین پیوستن ساخته آید.
درد آرزومندی را بهبودی نخاست و سودای تاسه و تلواس را سودی نرست، شعر:
شب نگردد روشن از نام چراغ
باد فروردین نیارد گل به باغ
تشنه آب از سراب کام نگیرد و پسته شیرین از شاپور آرام نپذیرد، شعر:
من نیستم ار کسی دیگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
باز آی که درهای بسته را گشایش و دل های خسته را آسایش جز بدیدار سرکاری باد به چنبر پیمودن است و آب به هاون سودن. امید گاهان میرزا ابوالقاسم و شیخ الاسلام و دو سرور مهربان ملاحسن و آقا احمد و هر کرادانی بهر زبان که توانی از این خاکسار سیاه نامه درودی دوریشانه بر سرای، و پیوند مرا پیدا و پنهان که نهفته آشکار و نگفته فریاد خوان است، باز نموده جداگان نامه را در خواه بخشایش و هرگونه کاری که بازوی ماش نیروی انجام باشد فرمایش کن. زندگانی دراز و سامان کامرانی با برگ و ساز باد.
درد آرزومندی را بهبودی نخاست و سودای تاسه و تلواس را سودی نرست، شعر:
شب نگردد روشن از نام چراغ
باد فروردین نیارد گل به باغ
تشنه آب از سراب کام نگیرد و پسته شیرین از شاپور آرام نپذیرد، شعر:
من نیستم ار کسی دیگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
باز آی که درهای بسته را گشایش و دل های خسته را آسایش جز بدیدار سرکاری باد به چنبر پیمودن است و آب به هاون سودن. امید گاهان میرزا ابوالقاسم و شیخ الاسلام و دو سرور مهربان ملاحسن و آقا احمد و هر کرادانی بهر زبان که توانی از این خاکسار سیاه نامه درودی دوریشانه بر سرای، و پیوند مرا پیدا و پنهان که نهفته آشکار و نگفته فریاد خوان است، باز نموده جداگان نامه را در خواه بخشایش و هرگونه کاری که بازوی ماش نیروی انجام باشد فرمایش کن. زندگانی دراز و سامان کامرانی با برگ و ساز باد.
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷ - به یکی از دوستان نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹ - به دوستی در بیان خوابی نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.