هوش مصنوعی:
نویسنده در این متن به بیان حالات خود و ارتباطش با مخدوم (ارباب یا شخص مورد احترام) میپردازد. او از لطف و توجه مخدوم تشکر کرده و در عین حال از دوری و مشکلات مالی خود میگوید. همچنین، با اشاره به ابیاتی درباره فقر و روزی، از مخدوم درخواست دعا و توجه دارد. در پایان، سلامرسانی به چند نفر را خواستار میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و اجتماعی است و ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اصطلاحات و تشبیهات قدیمی نیاز به دانش زبانی و فرهنگی دارد.
شمارهٔ ۱۳۱ - از قول یکی از دوستان به دیگری نگاشته
فدایت شوم مخدومی فلان از سلامت حالت خبر داد، و مراتب التفات را درباره من تفضلات خوش انگیخت، مصرع: گفتم که این نخست خداوندی تو نیست. چنان پندارم، گفت تجدید فراشی هم کرده پاک یزدان وصالش را جاودان برتو و احتمالش را بر اهل خانه خاصه نورچشمی اسد که هرگاهش در گوشه باغی نیک سرودن باید و دوان دوان بر روی دوست و دشمن در گشودن میمون وخجسته، بیت:
ایام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
پاره ای گویند با شرط عیال بسیار و مداخل کم، تشبیب تاهل دون معاشی است و خلاف استیعاش، غافل که: روزی خود می خورند منعم و دوریش. از خدمت مخدومی میرزا محمد غالب مهجورم و با همه نزدیکی دور، گرفتار است نه اینکه به اختیارش به طفره شمار باشد. گویا اخذ و جلبی کم هم زیر جلی داشته باشد، زیرا که اقلا هفته یکبار در سوق دزده کشی قناره سلخ و قصبی نصب می فرماید و فقیرانه کار و کسبی دارد. فقر است وزکاسبی چه چاره. من هم به قوت بیعاری که سایه رضاست راهی می روم، و هفته و ماهی بر نیل مراد می شمرم. یک جرعه نصیب ماست تاکی برسد. جز اندیشه دیدارت هوائی نیست اگر ما در وصول مطلوب عاجز باشیم خدائی هست از تو توقع توجه خاطر و دعائی دارم، مخدومان میرزا فلان و آقا فلان را با هر که دانی عرض سلام برسانی.
ایام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
پاره ای گویند با شرط عیال بسیار و مداخل کم، تشبیب تاهل دون معاشی است و خلاف استیعاش، غافل که: روزی خود می خورند منعم و دوریش. از خدمت مخدومی میرزا محمد غالب مهجورم و با همه نزدیکی دور، گرفتار است نه اینکه به اختیارش به طفره شمار باشد. گویا اخذ و جلبی کم هم زیر جلی داشته باشد، زیرا که اقلا هفته یکبار در سوق دزده کشی قناره سلخ و قصبی نصب می فرماید و فقیرانه کار و کسبی دارد. فقر است وزکاسبی چه چاره. من هم به قوت بیعاری که سایه رضاست راهی می روم، و هفته و ماهی بر نیل مراد می شمرم. یک جرعه نصیب ماست تاکی برسد. جز اندیشه دیدارت هوائی نیست اگر ما در وصول مطلوب عاجز باشیم خدائی هست از تو توقع توجه خاطر و دعائی دارم، مخدومان میرزا فلان و آقا فلان را با هر که دانی عرض سلام برسانی.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰ - به یکی از دوستان نزدیک نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.