۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹ - به یکی از دوستان نزدیک نگاشته

فرزند من؛ غالب این است که مرا از کویت که قبله توحید است و کعبه تجرید به ضرورت سفری پیش آید. اعتمادی بر حیات ندارم خاصه اکنون که قوت حرمان و حسرت یار جوان نیز ضمیمه ضعف پیری شد. نه مرا استیفای خدمت تو مقدور است نه ترا التفات سرافرازی من میسور. از تقدیر آگاه نیم، اگر ملاقات را علاجی دانی و حیلتی توانی بر نگار و خبر ده، که از آن راه برآیم و دولت دست بوست حاصل شود. چنانچه طریق درمان مسدود است و اسباب مزیت مفقود، محبت و زحمت های مشقت مرا از در خداوندی و پرهیزگاری قربت و آمرزگاری فرمای. نه چندان از حسن سلوک و پاس مهر و وفور محبت و محامد اخلاق و بسط دل جوئی و دیگر محاسن احوال حضرت خجل و روسیاهم و شرم آگین و عذر خواه که به صد دفتر گفتن توان و به هزار گوش شنفتن، فراموش مکن و خامه از پرسش حالم خاموش مخواه، بیت:

کاش که در قیامتش بار دگر بدید می
کآنچه گناه او بود من بکشم غرامتش
از تو زحمت بر من خوشتر که از من بر تو رحمت.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸ - به یکی از بزرگان نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰ - به یکی از دوستان نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.