هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج عشق و جدایی سخن می‌گوید، با تصاویری از قطره‌های خون جگر، اشک‌های چشم‌تر، و عزم سفر به سوی معشوق. شاعر از نخل‌هایی می‌گوید که ثمرشان با سنگ فرو ریخته و از شعله‌های آه سحرگاهی که بلندتر از کوکب مسعود است. در نهایت، به رسیدن به حریم دوست اشاره می‌کند و راهنمایی خضر را در این مسیر یادآور می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۹

از دیده چکد قطره خون جگر ما
خون جگر آویزه چشمان تر ما

عزم سفر کوی تو داریم و نباشد
جز لخت جگر توشه راه سفر ما

ماییم همان نخل که در دامن اطفال،
با سنگ فرو ریخته باشد ثمر ما

رمزی بود از آب حیات و دل ظلمت
در تیره شبان گر نگری چشم تر ما

با آن که بلند است تو را کوکب مسعود،
اندیشه کن از شعله آه سحر ما

این گونه که عشقم ز خودی خانه بپرداخت
روزی تو درآیی که نباشد اثر ما

افسر، به حریم در آن دوست رسیدیم
بد خضر در این راه همی راهبر ما
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.