هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید و از درد فراق و جفای او شکایت میکند. او با توصیف زیباییهای معشوق، مانند رخسار، موهای عنبرین و لبهای لعل، احساسات خود را بیان میکند و از بیتوجهی معشوق رنج میبرد. شاعر حتی با وجود درد و رنج، عشق خود را حفظ میکند و آرزوی دیدار معشوق را در دل دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.
شمارهٔ ۱۴
به حریم کوی دلبر که برد پیام ما را
که به پادشه بگوید سخن من گدا را
بود آرزو همینم، که نهد قدم به چشمم
همه زین غمم که مژگان خلد آن عزیز پا را
رخ و لعل و زلف او را گل و قند و مشک گفتم
به عتاب گفت: کم گو سخنان ناروا را
به دو زلف عنبرینش ختن و ختا چه گویم،
که نبخشد آن گناه و نپذیرد این خطا را
به خدنگم ار بدوزی، نبرم علاقه دل
که به جان خریده ام من همه ناوک بلا را
چو صبا ز زلفت آرد سحر ار به من نسیمی
همه بنگری مشوش، سحر من و صبا را
ز تو از صبا حدیثی، دل من شنید و خون شد
که مباد از تغافل، که رها کنی جفا را
شده زآن مشوش افسر، سر زلف آن پری رو،
که دهد مگر قراری، دل بی قرار ما را
که به پادشه بگوید سخن من گدا را
بود آرزو همینم، که نهد قدم به چشمم
همه زین غمم که مژگان خلد آن عزیز پا را
رخ و لعل و زلف او را گل و قند و مشک گفتم
به عتاب گفت: کم گو سخنان ناروا را
به دو زلف عنبرینش ختن و ختا چه گویم،
که نبخشد آن گناه و نپذیرد این خطا را
به خدنگم ار بدوزی، نبرم علاقه دل
که به جان خریده ام من همه ناوک بلا را
چو صبا ز زلفت آرد سحر ار به من نسیمی
همه بنگری مشوش، سحر من و صبا را
ز تو از صبا حدیثی، دل من شنید و خون شد
که مباد از تغافل، که رها کنی جفا را
شده زآن مشوش افسر، سر زلف آن پری رو،
که دهد مگر قراری، دل بی قرار ما را
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.