هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و رنج عشق ناکام می‌گوید. شاعر خود را مرغی اسیر توصیف می‌کند که در گلزار زندگی اجازه پرواز ندارد، در حالی که مرغان آزاد حال او را درک نمی‌کنند. او از جفای معشوق و سوزش هجران می‌نالد، اما در عین حال عرصه عشق را مکانی می‌ستاید که در آن بزرگان، کودکان را می‌پرورانند. شعر با توصیف زیبایی‌های عشق و وصال به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و جفا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۵

هر آن مرغی که می‌بندند در گلزار بالش را
چه می‌دانند مرغانی که آزادند حالش را

من آن مرغم که صیاد جفاکیشم به صد حسرت،
کشد در خاک و خونم زار و نندیشد مآلش را

به گلزاری مرا دادند رخصت در پرافشانی
که سوزد هر سحرگه، سوزش هجران نهالش را

به بیداری شود بی‌شبهه از صورتگری غافل
اگر در خواب خوش بیند، شبی مانی خیالش را

بنازم عرصه گاه عشق، کانجا سالخوردانش
نیازارند و ناز آرند، طفل خردسالش را

زلال زندگانی در لب ساقی بود، یا رب
خوش آن خضر مبارک‌پی که می‌نوشد زلالش را

تو افسر، ذره ناچیز و خورشید است آن دلبر
نخست از خویشتن بگذر، اگر جویی وصالش را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.