هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد هجران و عشق شدید شاعر به معشوق است. او از بی‌تابی دل، اشک‌های بی‌پایان و تأثیر عمیق معشوق بر وجودش می‌گوید. شاعر با تصاویر زیبا مانند زلف آشفته، لعل لب و... عظمت عشق خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد.

شمارهٔ ۶۱

هیچ می‌دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟
کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست

هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک،
مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست

مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت،
تا نگویی خانه کس در ره سیلاب نیست

گر نباشد زلف و رویت، کفر و ایمان، گو، چرا
فارغ از این ماجرا یک لحظه شیخ و شاب نیست؟

خون اگر گریم، مکن عیبم، که بی لعل لبت،
بسکه کردم گریه در دریای چشمم آب نیست

تا معنبر زلف را آشفته کردی از نسیم،
نیست، کان آشفتگی،‌ در خاطر احباب نیست

همچو آن رخ در گلستان، هیچ نبود ارغوان،
همچو آن لب، در بدخشان، هیچ لعل ناب نیست

همچو نظم افسر و آن گوهرین دندان دوست
خوب سنجیدیم، آری لؤلؤ خوشاب نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.