هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او آرامشی ندارد. او از زلف معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود یاد می‌کند و اشاره می‌کند که عشق واقعی با خودپرستی و ستایش نفس همراه نیست. همچنین، شاعر از تسلیم دل و جان خود به معشوق می‌گوید، اما معشوق این نثار را نمی‌پذیرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۶۳

بی زلف تو، چون قرار ما نیست،
جز شام به روزگار ما نیست

چون زلف تو، در رخت، فروغی،
با بخت سیاه، کار ما نیست

تن پروری و خودی ستودن،
در عشق بتان، شعار ما نیست

شب نیست، که آفتاب تابان،
همخوابه زلف یار ما نیست

دل پیش تو و عنان شوقش،
دانی که به اختیار ما نیست

بردم دل و جان، نثار رویش
گفتا: دل و جان نثار ما نیست

یک صید ضعیف تر ز افسر،
در حلقه شهسوار ما نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.