هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلگونه، بیانگر درد و شور عاشقانهی شاعر است که از فراق و رنجهای عشق سخن میگوید. شاعر از باد صبا به عنوان قاصد عشق یاد میکند و از زلف یار، تیرهای عشق و دل شکستهاش مینالد. در ابیات مختلف، مفاهیمی مانند فراق، درد عشق، حیرت و حسرت، وصف معشوق و نالههای دل شکسته به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۷۵
وه که اگر پیام ما، صبحدمی صبا برد
جانب آشنای ما، قصه آشنا برد
خوب و خوش است و جان فزا، صبح که قاصد صبا
بر در آشنای ما، عرض سلام ما برد
روی تو نور چشم من، برد و فزود حیرتم
بدر منیر، کی طمع، بر شفق سها برد
هم تو به تیرش ار زنی، این دل خفته به خون
از تو که قاتل منی، پیش که ماجرا برد؟
خود تو بگو که همچو من، تیر به دل کشیده ای
این دل پاره پاره را، پیش که و کجا برد؟
چند ملاحتش کنی، آنکه فدایی تو شد،
سینه ز نیش تیر تو، جای دگر چرا برد؟
عارض و لعل و طره ات، هرسه گرفته یک وطن
این دل درد پرورم، بار جدا جدا برد
زلف تو روزگار من، کرد چو خویشتن سیه
بنگر ازآن سیاه وش، این دل ما چها برد
جانب آشنای ما، قصه آشنا برد
خوب و خوش است و جان فزا، صبح که قاصد صبا
بر در آشنای ما، عرض سلام ما برد
روی تو نور چشم من، برد و فزود حیرتم
بدر منیر، کی طمع، بر شفق سها برد
هم تو به تیرش ار زنی، این دل خفته به خون
از تو که قاتل منی، پیش که ماجرا برد؟
خود تو بگو که همچو من، تیر به دل کشیده ای
این دل پاره پاره را، پیش که و کجا برد؟
چند ملاحتش کنی، آنکه فدایی تو شد،
سینه ز نیش تیر تو، جای دگر چرا برد؟
عارض و لعل و طره ات، هرسه گرفته یک وطن
این دل درد پرورم، بار جدا جدا برد
زلف تو روزگار من، کرد چو خویشتن سیه
بنگر ازآن سیاه وش، این دل ما چها برد
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.