هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از نگاه بدبینانه فلک شکایت دارد و آرزو می‌کند که چشمان ناپاک از روی پاک معشوق دور بمانند. شاعر از تلاش‌های بی‌ثمر برای وصال معشوق و رنج‌های عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که عاشق واقعی کسی است که با غم جانان صبور نباشد. در پایان، شاعر به مقایسه‌ای میان لذت‌های بهشتی زاهدان و وصال معشوق برای عاشقان می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات مورد استفاده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۱۰۸

چشم بدبین فلک بادا هم از روی تو کور
از رخ پاک تو یا رب دیده ناپاک دور

خواستم در حلقه زلفت شبی منزل کنم
بست بر من خط و خال عارضت راه عبور

غافلی از رمز عشق و سرّ درد عاشقی
ای که خواهی وصل جانان با زر و بازوی زور

با فراق دوست آمد شیشه عمرم به سنگ
عاشق آن نبود که باشد با غم جانان صبور

آن که اندر سینه ما تخم حرمان کشت و رفت
باد یارب خاطرش را عیش و عمرش را سرور

آنکه زد در خرمن من آتش آز برق عتاب
همچنان می سوزم و بر من نبخشد از غرور

ای که چون پروانه از شمع تو می سوزیم ما
کاش می دیدی مرا در آتش از نزدیک و دور

شمع رویت گر شبی پرتو دهد در بزم ما،
بزم ما روشن شود چون شعله های نخل طور

زاهدان را حور و غلمان بهشتی خوش بود،
عاشقان را وصل جانان خوش‌تر از حور و قصور
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.