هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و دردآلود، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و رنج‌های ناشی از عشق است. شاعر خود را مرغی توصیف می‌کند که در آتش عشق می‌سوزد و از درد فراق و ناتوانی در پرستاری معشوق رنج می‌برد. او از باغ زندگی و نابرابری‌های آن شگفت‌زده است و می‌ترسد که آتش عشقش ریشه‌های گلستان وجودش را بسوزاند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و استعاره‌های عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'سوزش' و 'خونبارش' ممکن است برای مخاطبان جوان تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۱۶

بود بیمار چشم یار و جان من پرستارش
پرستاری که این باشد چه باشد حال بیمارش

نمی آرد کس این بیمار را تاب پرستاری
که با صد ناتوانی جان من آمد پرستارش

من آن مرغم که چشم باغبان از بهر پاس گل،
شررها می زند در آشیان هر روز صد بارش

بسی حیرانم از این باغ و از این سرو و از این گل
که آمد در نوا یکسان تذرو و بلبل و سارش

از آن ترسم که سوزد در گلستان ریشه گلبن
از این سان مرغ جانم گر شرر ریزد ز منقارش

دلم در گلشنت آن آتشین مرغ است خوش الحان
که چون پروانه سوزد بلبل از آزرم گفتارش

چنان پا می نهم از حسرت صیاد در صحرا
که چون مژگان برون آید ز چشمم ناوک خارش

چنان مرغ دلم در دام غم مستانه می‌نالد
که هر کو بشنود دیگر نخواهی دید هشیارش

دلی کز نوک تیر عشق مجروح است چون افسر
توان دانست حال زخم دل از چشم خونبارش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.