هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و دشواری‌های آن صحبت می‌کند. شاعر بیان می‌کند که عشق به زیبارویان باعث از دست دادن صبر و آرامش می‌شود و عاقلان وارد این وادی نمی‌شوند. عشق مانند آتشی است که جسم و جان را می‌سوزاند. شاعر از روزگار تیره خود می‌نالد اما امیدوار است که خورشید طالع شود. در پایان، عاشق را بی‌خانمان و رند توصیف می‌کند که برایش کفر و اسلام همان زلف و رخ یار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رندی و بی‌خانمانی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱۷

کسی کز عشق خوبان هیچ نبود صبر و آرامش
بباید ترک سر کردن که ناکامی بود کامش

اگر عاقل بود عاشق نخواهد شد در این وادی،
ز خود بگذشتن و جان دادن است آغاز و انجامش

درآن وادی که عشق خوبرویان آتش افروزد
بود با شعله یکسان جسم و جان پخته و خامش

نمی دانم چرا شد تیره چون شب روزگار من
زخورشیدی که شمع ماه آمد مشعل بامش

شبی خورشید ما طالع شود، گر تیره بختی را
پدید آید همان دم بامداد عید در شامش

خوش آن بی خانمان رندی که در کیش نکونامان
نه جا در مجلس خاص و نه پا در شارع عامش

که می گویی که عاشق را نباشد کفر و اسلامی،
همان زلف و رخ دلدار باشد کفر و اسلامش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.