هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او از سوختن در آتش عشق، ریختن خون دل، و پارهپاره شدن جگر و دل میگوید. همچنین، به خموشی و خروش خود اشاره میکند و این که حاضر نیست رازهای نهان خود را با مدعیان در میان بگذارد. در نهایت، او به عشق و پذیرش یار دل اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم مانند درد و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۲۱
آتش زنم ز عشق گر این سان به جان خویش
روشن کنم چو شعله شمع استخوان خویش
گر خون دل ز دیده بریزم بدین نمط
گلشن کنم ز لاله کنار و میان خویش
گر لخت لخت شد جگر و پاره پاره دل
با مدعی نگویم راز نهان خویش
چون بحر در خروشیم و چون باده ام به جوش
مهر خموشی ار زده ام بر دهان خویش
خاموشیم بود سبب کام مدعی،
از کام بهتر آن که برآرم زبان خویش
بحریم و آتشیم، خروشان و سرکشیم
وز کف نمی دهیم در این ره توان خویش
تا آنکه یار جان و دل از ما کند قبول
افسر، گرفته بر کف دست ارمغان خویش
روشن کنم چو شعله شمع استخوان خویش
گر خون دل ز دیده بریزم بدین نمط
گلشن کنم ز لاله کنار و میان خویش
گر لخت لخت شد جگر و پاره پاره دل
با مدعی نگویم راز نهان خویش
چون بحر در خروشیم و چون باده ام به جوش
مهر خموشی ار زده ام بر دهان خویش
خاموشیم بود سبب کام مدعی،
از کام بهتر آن که برآرم زبان خویش
بحریم و آتشیم، خروشان و سرکشیم
وز کف نمی دهیم در این ره توان خویش
تا آنکه یار جان و دل از ما کند قبول
افسر، گرفته بر کف دست ارمغان خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.