هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عشق و دل‌بستگی به یار خود سخن می‌گوید، از روزگار تیره و ناامیدی خود شکایت دارد و به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود اشاره می‌کند. او همچنین از نادانی و بی‌اختیاری خود در برابر عشق می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی مفاهیم پیچیده و نمادین هستند که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۲۷

دارم هوای آن که روم در دیار خویش
بندم دوباره دل به سر زلف یار خویش

زین ورطه پر از خطرم تا کجا برد
دادم به دست کودک نادان مهار خویش

خلق از برای مشک به تاتار می روند
ما کرده چین زلف بتان را تتار خویش

در شهر، شهره گشت به عشق تو نام ما
کردیم زنده سیرت اصل و تبار خویش

ای تیره بخت دل سر زلف بتان مجو
مپسند تیره روز من و روزگار خویش

مردم نگارخانه مانی هوس کنند،
ما را، نگارخانه مانی، نگار خویش

ای دیده لعل کرده به دامان کجا روی
از بهر دوست برده کس این سان تتار خویش

گفتم مگر ز غصه دلدار وارهد
افسر نداشت در غم او اختیار خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.