هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و فراق مینالد و از نبود معشوق و درماندگی خود سخن میگوید. او از زخمهای عشق و نبود مرهمی برای دردهایش شکایت دارد و اعلام میکند که حتی از مرگ هم نمیترسد. شاعر با تصاویر شاعرانه مانند گلستان چشم خونین و لاله احمر، احساسات خود را بیان میکند و در نهایت اعلام میکند که حتی اگر معشوق او را بکشد، سر از خاک درش برنخواهد داشت.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین استفاده از استعارهها و کنایههای شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۱۴۱
که میگوید که من دلبر ندارم
که از زلف بتان دل برندارم
دل صدپارهام را مرهمی کو
که تاب خنجر دیگر ندارم
خوشم با گلستان چشم خونین
که غیر از لاله احمر ندارم
بکش تیغ و بکش بی جرم ما را
بگو پروایی از محشر ندارم
به بالینم بیا تا بر تو ریزم
وجودی را که در بستر ندارم
ز لخت دل کنم جان را مداوا
که دارویی از این خوش تر ندارم
ننوشم بی دو لعلت ساغر می
که خون دل در آن ساغر ندارم
کشد آن ترک بر افسر اگر تیغ،
من از خاک درش سر بر ندارم
که از زلف بتان دل برندارم
دل صدپارهام را مرهمی کو
که تاب خنجر دیگر ندارم
خوشم با گلستان چشم خونین
که غیر از لاله احمر ندارم
بکش تیغ و بکش بی جرم ما را
بگو پروایی از محشر ندارم
به بالینم بیا تا بر تو ریزم
وجودی را که در بستر ندارم
ز لخت دل کنم جان را مداوا
که دارویی از این خوش تر ندارم
ننوشم بی دو لعلت ساغر می
که خون دل در آن ساغر ندارم
کشد آن ترک بر افسر اگر تیغ،
من از خاک درش سر بر ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.