هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت روزهای گذشته و عشق نافرجام سخن میگوید. شاعر به یاد شبهایی میافتد که در کنار معشوق بوده و از عشق و رنجهای آن سخن میگوید. او از روزگار تاریک و ناکامیهای خود مینالد و آرزو میکند که ای کاش معشوق درک میکرد که عشق او بیگناه بوده است. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در برابر قدرت معشوق و از دست دادن عزت نفس اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و ناکامی نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۱۴۴
یاد آن شبها که در زلف تو ماهی داشتیم
روز روشن از پی شام سیاهی داشتیم
با خیال روی چون آینه و لعل لبت
سوز و ساز و صبر و تاب و اشک و آهی داشتیم
آفتابا، تا رخت طالع نگشت از شام زلف،
در میان ماه و رویت اشتباهی داشتیم
می نبودیم این چنین تاریک بخت و تیره روز
ما و دل گاهی که از زلفت پناهی داشتیم
روزگاری ما و ساقی با دو جزع خون فشان،
در قدح از حسرت لعلت نگاهی داشتیم
تا زر و سیمی به کف بود و لب ساقی به کام
گاهگاهی بر در میخانه راهی داشتیم
کاش می گفتی به ما، آن دم که می کشتی ز کین
گر به شرع عشق جز عصمت گناهی داشتیم
تا که البرز غمت در سینه جا دادیم ما،
از کرامت کوه را در پر کاهی داشتیم
ای کمان ابرو، خوش آن روزی که در نخجیرگاه
سینه را آماج تیرت گاهگاهی داشتیم
ترک چشمت کرده ما را در صف مژگان دچار
ورنه کی پرخاش و کین ما با سپاهی داشتیم
کشور ما کی خراب از لشکر بیگانه شد
ما گدایان افسرا، گر دادخواهی داشتیم
روز روشن از پی شام سیاهی داشتیم
با خیال روی چون آینه و لعل لبت
سوز و ساز و صبر و تاب و اشک و آهی داشتیم
آفتابا، تا رخت طالع نگشت از شام زلف،
در میان ماه و رویت اشتباهی داشتیم
می نبودیم این چنین تاریک بخت و تیره روز
ما و دل گاهی که از زلفت پناهی داشتیم
روزگاری ما و ساقی با دو جزع خون فشان،
در قدح از حسرت لعلت نگاهی داشتیم
تا زر و سیمی به کف بود و لب ساقی به کام
گاهگاهی بر در میخانه راهی داشتیم
کاش می گفتی به ما، آن دم که می کشتی ز کین
گر به شرع عشق جز عصمت گناهی داشتیم
تا که البرز غمت در سینه جا دادیم ما،
از کرامت کوه را در پر کاهی داشتیم
ای کمان ابرو، خوش آن روزی که در نخجیرگاه
سینه را آماج تیرت گاهگاهی داشتیم
ترک چشمت کرده ما را در صف مژگان دچار
ورنه کی پرخاش و کین ما با سپاهی داشتیم
کشور ما کی خراب از لشکر بیگانه شد
ما گدایان افسرا، گر دادخواهی داشتیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.