هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، خود را به پرنده‌ای تشبیه می‌کند که در باغ معشوق اسیر شده است. او از زیبایی‌های معشوق مانند ابرو، زلف، قامت سرو و لب شیرینش سخن می‌گوید و درد جدایی و عشق را با تصاویر شعری مانند آتش حسرت و زهر درد بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۵۲

تذرو باغ توام، دل به شاخ سرو که بندم
شکنج دام تو خوش تر، ز شاخسار بلندم

من آن تذرو خموشم، که در فضای گلستان
ز بهر قامت سروی، اسیر حلقه و بندم

چرا خمیده و افتاده چون کمند و کمانم
اگر نه ابرو و زلفت بود کمان و کمندم

تویی که خوشه سنبل نهی به خرمن آتش
منم در آتش حسرت، نشسته همچو سپندم

مرا چه باک که تلخ است زهر درد جدایی
چو یاد آن لب شیرین، کند مذاق چو قندم

شنیده ام که سمندت هلال نعل ندارد
از آن گداخته پیکر، بسان نعل سمندم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.