هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و پراحساس، بیانگر عشق عمیق و سوزان شاعر به معشوق است. او از تأثیر این عشق بر وجود خود می‌گوید و چگونه این احساس، استخوان‌هایش را آتش زده و جانش را تسخیر کرده است. شاعر از رازهای معشوق، زیبایی‌های او و تأثیرات این عشق بر زندگی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۱۵۴

برق عشقت را، چنان در استخوان آورده‌ام
کاستخوان را همچو نی، آتش به جان آورده‌ام

از دهانت خواستم سرّی بیارم در میان
هیچ را، تعبیر از آن سرّ دهان آورده‌ام

بس که در موی میانت برده‌ام فکرت به کار
خویش را باریک چون موی میان آورده‌ام

داده‌ام دل در هوای کوه نور پیکرت
تا نپنداری از این سودا، زیان آورده‌ام

بر نبرد خصم، برق جان‌گداز آه را
توأمان با تیرت ای ابرو کمان آورده‌ام

با حریفان، در قمار دلبری، غنج و دلال
نسیه می‌آری و من نقد روان آورده‌ام

گفتم این بالا و چشم و زلف و مژگان چیست؟ گفت:
فتنه‌ها باشد، که در آخر زمان آورده‌ام

همچو افسر، از غمت ای فتنه آخر زمان
شکوه‌ها بر مردم دارالامان آورده‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.