هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد هجران می‌گوید. او از حسرت عشق به معشوقی با لب‌های یاقوت‌رنگ سخن می‌گوید و چگونه این عشق باعث رنج و اشک‌های بی‌پایان شده است. شاعر از سوختن مانند پروانه در آتش عشق و تلخی صبر در فراق یاد می‌کند و در نهایت، از بی‌تأثیری دعاها و نفرین‌هایش در رسیدن به وصال معشوق می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، درد هجران و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های شعری و زبان ادبی کلاسیک برای نوجوانان کم‌سن‌وسال نامأنوس است.

شمارهٔ ۱۵۸

قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم
چو در مستی حدیث از لعل آن زیبا پسر کردم

بت یاقوت لب، مانند صهبا کرد نوش جان
به جام از حسرت لعلش، هم از خون جگر کردم

نخواهد گشت طالع، آفتاب صبح امیدم
چو من، با مدعی از شام هجرش قصه سر کردم

اگر جولان کنم در عالم بالا، عجب نبود
خرد را ذره خورشید آن رشک قمر کردم

شبی یاد آیدم، کز آتش رویش چو پروانه
سراپا سوختم، تا عرصه بر شمع سحر کردم

چو دانستم که گردد تلخ کام، از قصه صبرم
سپردم جان شیرین و حکایت مختصر کردم

ثنای مدعی کردم، به شکر وعده وصلش،
چه نفرینی، که شب‌ها بر دعای بی‌اثر کردم

ز بس افشاند از هجرش، سرشک از دیدگان افسر،
ز سیل اشک، ملک شاه را، زیر و زبر کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.