هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و هجران میگوید و از بیعدالتی و رنجهای عاشقی شکایت میکند. او از معشوق خود میخواهد که با او مهربان باشد و از زخمهایی که بر دل دارد سخن میگوید. شاعر همچنین از وابستگی شدید خود به معشوق و فداکاریهایش در راه عشق صحبت میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین برخی از اشارات به رنج و درد ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۶۱
عیبم مکن امروز که دستار ندارم
فرداست که خرقه گرو باده گذارم
ای آن که به حنجر کشیم خنجر بیداد
تا لب به لب من ننهی جان نسپارم
با قامت شمشاد تو هم بانگ تذورم
با عارض بستان تو هم صوت هزارم
جز ما نتوان گفت که خورشید ببیند
تا دیده مرا هست به روی تو گمارم
خون در غم عشق تو، بدان مرتبه خوردم
کز مردمک دیده بجز خون نفشارم
مانند دل گمشده خویشتن ای دوست
در زلف تو عمری است که من طعمه مارم
نتوان کنم از خون جگر، شرح غم هجر
هر نامه که من سوی تو، با گریه نگارم
جان در کفم از بهر نثار است و دریغا
افسر، نبود لایق دلدار نثارم
فرداست که خرقه گرو باده گذارم
ای آن که به حنجر کشیم خنجر بیداد
تا لب به لب من ننهی جان نسپارم
با قامت شمشاد تو هم بانگ تذورم
با عارض بستان تو هم صوت هزارم
جز ما نتوان گفت که خورشید ببیند
تا دیده مرا هست به روی تو گمارم
خون در غم عشق تو، بدان مرتبه خوردم
کز مردمک دیده بجز خون نفشارم
مانند دل گمشده خویشتن ای دوست
در زلف تو عمری است که من طعمه مارم
نتوان کنم از خون جگر، شرح غم هجر
هر نامه که من سوی تو، با گریه نگارم
جان در کفم از بهر نثار است و دریغا
افسر، نبود لایق دلدار نثارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.