هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از هجران معشوق سخن می‌گوید. او از باده و جام به عنوان تسلی‌بخش یاد می‌کند، اما تأکید دارد که عشق بتان باعث اشک و رنج او شده است. شاعر خود را در میان عاقل و دیوانه سرگردان می‌بیند و از رسوایی در نزد خاص و عام می‌نالد. او عشق‌بازی و رندی را ترک نمی‌کند و خود را غلام آستان معشوق می‌داند. در پایان، از بخت بلند خود می‌گوید که نامش با عشق بتان گره خورده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند باده و رندی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۶۵

چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم
بود ز هجر بتان اشک دیده، باده و جامم

به شامم ار بنمایند رو چه حاجت صبحم
به صبح ار بگشایند مو چه منّت شامم

که از اشارت ابرو همی کشند به تیغم
که از سلاسل گیسو همی کشند بدامم

یکی منم که به عالم ز فیض روی نکویان
ندیده کامی و رسوای خاص و شهره عامم

میان عاقل و دیوانه هست فرقی و لیکن
من اندر این متحیر که ز این میانه کدامم

مرا مگوی که بگذر ز عشقبازی و رندی
اگر منم که بر این آستان همیشه غلامم

ز فرّ بخت بجائی رسیده پایه ام افسر
که پنج نوبت عشق بتان زنند بنامم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.