هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که از مسافر عاشق می‌خواهد در راه عشق گام بردارد و از مادیات و دنیا فاصله بگیرد. شاعر توصیه می‌کند که برای رسیدن به معشوق حقیقی، باید از خودگذشتگی کرد، از دنیا دل برید و به عشق الهی روی آورد. در این مسیر، باید از هوش و هشیاری دنیوی دست کشید و به فقر و درویشی روی آورد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فقر و درویشی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶

ای مسافر اندرین ره گام عاشق‌وار زن
فرش لاف اندر نورد و گفت از کردار زن

گر نسیم مشک معنی نیست اندر جیب تو
دست همت باری اندر دامن عطار زن

هرکت از زر باز گوید اوست دقیانوس تو
گر همی دین بایدت خیمه میان غار زن

دیو طرارست پیش آهنگ حرب وی تویی
سوزن تمهید را در چشم این طرار زن

پیش از آن کز غدر عالم لال گردد جان تو
آتش درویشی اندر عالم غدار زن

منزلی کآنجا نشان خیمهٔ معشوق تست
خاک اندر سرمه ساز و بوسه بر دیوار زن

گر نثار پای معشوقان بود در راه وصل
با دو دیده در بپاش و با دو رخ ایثار زن

چون سوار راهبر گشتی تو در میدان عشق
شو پیاده آتش آندر زین و زین‌افزار زن

هوشیار از باده و مست از می دنیا چه سود
طیلسان فقر و بر فرق چنین هشیار زن

در خرابات خرابی همچو مستان گوشه‌گیر
خیمهٔ قلاشی اندر خانهٔ خمار زن

پای در میدان مهر کمزنان ملک نه
نرد بازیدی ز مستی حصل بر اسرار زن

جان و دل را در قبالهٔ عاشقی اقرار کن
پس به نام عاشقی مهری بر آن اقرار زن

گر همه دعوی کنی در عاشقی و مفلسی
چون سنایی دم درین عالم قلندروار زن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.