۱۱۴ بار خوانده شده

بخش ۱۷ - صفت دلاک

دلاک که صاحب سر ماست
کام دل درد پرور ماست

در کف، تیغش، که هست سوزان
باشد چو فتیله ی فروزان

بنموده به چشم مرد آگاه
چون دسته ی تیغ خویش، آن ماه

با مرد و زن زمانه صافست
هم دسته ی تیغ و هم غلافست

چشم آنکه بر آن جمال بگشاد
بنشست بزیر تیغ او، شاد

از وی نشود دلش مکدّر
آن شوخ اگر به برّدش سر

چون غنچه ی نو شکفنه چیده
خندد به رخش سر بریده

آن قوم که محو آن جمالند
از دیدن جور بی ملالند

انگشت کنی به چشم ایشان
مقراض صفت شوند خندان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶ - صفت کلّه پز
گوهر بعدی:بخش ۱۸ - صفت شمّاعی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.