۹۲ بار خوانده شده

بخش ۴۱ - صفت خیّاط

خیّاط پسر بگو چه ها کرد
پیراهن صبر من قبا کرد

چون، کز رگ من، ز تاب غم ها
گردیده گره گره سرا پا

صد چاک ز ناله شد دل من
چون موم ز رشته از کشیدن

از حسرت آن نگار گستاخ
انگشتانه ست دل ز سوراخ

در راه وصال او که دور است
رقصیدن سالکان ضرور است

این راه بریده پای مرتاض
از دست به هم زدن چو مقراض

رگ ها ز تنم ز ضعف هستی
ظاهر شده چون قبای شستی

دانم ز دلم که ریش گشته
از سینه خیال او گذشته

بر جا، مانده است در دل من
از بخیه نشان پای سوزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۰ - صفت قنّاد
گوهر بعدی:بخش ۴۲ - صفت صرافان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.