هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و جدایی از معشوق خود می‌نالد و از ساربان می‌خواهد که در رفتن عجله نکند. او از بی‌مهری و بی‌رحمی معشوق شکایت کرده و از خداوند طلب یاری می‌کند. شاعر از غم و اندوه خود سخن می‌گوید و از اینکه کسی در جهان به اندازه‌ او بی‌نوا نیست، اظهار تاسف می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که به حالش رحم کند و اجازه دهد تا لحظه‌ای با او نفس بکشد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج ناشی از فراق و بی‌مهری نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

شمارهٔ ۲ - از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

المستغات ای ساربان چون کار من آمد به جان
تعجیل کم کن یک زمان در رفتن آن دلستان
نور دل و شمع بیان ماه کش و سرو روان
از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

ای چون فلک با من به کین بی مهر و رحم و شرم و دین
آزار من کمتر گزین آخر مکن با من چنین
عالم به عیش اندر ببین تا مر ترا گردد یقین
کاندر همه روی زمین مسکین‌تر از من نیست کس

آرام جان من مبر عیشم مکن زیر و زبر
در زاری کارم نگر چون داری از حالم خبر
رحمی بکن زان پیشتر کاید جهان بر من به سر
بگذار تا در رهگذر با تو برآرم یک نفس

دایم ز حسن آن صنم چون چشم او بختم دژم
چون زلف او پشتم به خم دل پر ز تف رخ پر ز نم
اندوه بیش آرام کم پالوده صبر افزوده غم
از دست این چندین ستم یارب مرا فریاد رس

چون بست محمل بر هیون از شهر شد ناگه برون
من پیش او از حد برون خونابه راندم از جفون
کردم همه ره لاله‌گون گفتم که آن دلبر کنون
چون بسته بیند ره ز خون باشد که گردد باز پس

هر روز برخیزم همی در خلق بگریزم همی
با هجر بستیزم همی شوری برانگیزم همی
رنگی برآمیزم همی می در قدح ریزم همی
در باده آویزم همی کاندهگسارم باده بس
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱ - افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳ - در مدح خواجه حکیم حسن اسعد غزنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.