۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

اگر رخ تو بدین دست دلبری کندا
به مهر خود مه و خورشید مشتری کندا

از آن دو جادوی بیمار صد چو جالینوس
به یک کرشمه ی جان تاب بستری کندا

دو چشم کافرت ار خون عالمی بخورند
نه شه نه مفتی اسلام داوری کندا

ز روی شرم به زیر افکند سر اول پی
اگر بر سرو تو شمشاد همسری کندا

تو خود بری به دهان جام و رنه باده ی تلخ
کجا به آن لب نوشین برابری کندا

سرم به پای تو ساید به وقت جان سپری
گرم ستاره ی مسعود رهبری کندا

به بوی قرب درت زنده ام ولی غم هجر
ز جان خویشتنم هر زمان بری کندا

مگر کند فلک از رشک کام عیشم تلخ
مرا که تنگ دهان تو شکری کندا

ز صاف و درد صفایی دهن نیالاید
گرش تو ساقی و لعل تو ساغری کندا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.