۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

زنهار الا یار دلازار خدا را
در پا مفکن عهد و نگهدار وفا را

ترسم که در او برتو رسد تیر گزندی
آسایش خود بنگر و مشکن دل ما را

یادت طرب انگیز و فراقت تعب آمیز
عشقم چه خوش آمیخت به هم درد و دوا را

از روی منت شرم و حیا این همه تا چند
هر چند خود از روی تو شرم است حیا را

زان چشم به دل نیشم و زان لعل به لب نوش
جز پیش تو کشنید به هم رنج و شفا را

در عین وفا ساز جفایت عجب آرم
کز یک نظر اظهار کنی خشم و رضا را

وه زان لب شیرین سخن تلخ ندیدم
کس جمع کند چون تو به دشنام دعا را

لعل تو روانبخش و دهان تو نظر تنگ
با آن دو که آمیخته این بخل و سخا را

گاهی به من افکن نگهی چون شود آخر
سلطان بنوازد اگر از لطف گدا را

با خوف و رجا رو به تو آورد صفایی
مختار تویی درحق او اخذ و عطا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.