هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و ستایش معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود دوری، هیچ حجابی بین او و معشوق وجود ندارد. او از زیبایی و لطافت معشوق به حدی سخن می‌گوید که توصیف آن را دشوار می‌داند و خود را در برابر این عشق بزرگ، کوچک می‌بیند. همچنین، شاعر به تأثیرات عمیق عشق و نظافت معنوی معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱۱

به کوی خویش مترسانم از رسیدن آفت
من آن نیم که بتابم رخ از محل مخافت

به قرب ایمنم از کید روزگار وگرنه
حجاب نیست میان من و تو بعد مسافت

بتی که پرده ی معصوم می درد به تبسم
مهی که خرمن ملهوف می برد به ظرافت

از او علاج ندارم مگر به وجه تحکم
از او گزیر ندانم مگر به حکم سخافت

به وصف چهر و لبت خجلت آیدم که بگویم
شراب و شیر بهشت است در صفا و لطافت

تو خوب رو به از آنی که در بیان من آیی
به حیرتم که ترا تا کجاست حد نظافت

به چشم مردم اگر خار گشته ام چه تغابن
مرا که عشق تو ورزم همین بس است شرافت

غذا ز لخت دل آبت دهم ز چشمه ی مژگان
اگر شبی تو بیایی مرا به خوان ضیافت

زخجلت توبه خود خیره ماند چشم صفایی
تو خود مگر نظریش افکنی ز دیدهٔ رأفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.