هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و از زیبایی‌های معشوق و دردهای عشق می‌نویسد. شاعر از زلف و چهره‌ی معشوق و تأثیر آن بر دل‌ها یاد می‌کند و به مشکلات و رنج‌های عشق اشاره دارد. همچنین، از تسلیم شدن در برابر عشق و پذیرش دردهای آن صحبت می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و تسلیم شدن در برابر آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۲۱

هر که آید به سیر جولانت
نبرد ره برون ز میدانت

دل ما را به حلقه ی گیسوی
هست زندان به از گلستانت

باز از آن چهر هر نظر دارد
صد گلستان به کنج زندانت

هرکه بندد دلت به چنبر زلف
غافل است از چه زنخدانت

دل خلقی ز دست بردی و نیست
خطره ای ز احتساب سلطانت

چون ز دیوان شه نداری باک
باری اندیشه ای ز یزدانت

ساخت کار دو عالم از چپ و راست
تیغ ابروی و تیر مژگانت

رفتی ای دل به گوشه ای که مگر
مشکل عشق گردد آسانت

دیدی آخر که احتمال شکیب
با غم او نبود امکانت

چون صفایی ضرورت است به جان
احتمال جفای جانانت

جاودان جز به درد خو کردن
مکن ارمان که نیست درمانت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.