هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جنون ناشی از آن سخن می‌گوید. او از جدایی از معشوق، سوزش دل، و از دست دادن دین و دل در راه عشق شکایت دارد. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیمی مانند تقدیر، رستاخیز، و شراب عشق شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات مانند 'شراب' و 'کافر' نیاز به درک فرهنگی و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

شمارهٔ ۱۲۹

مرا سودای جانان بر سر افتاد
جنون را باز طرح دیگر افتاد

چو عشقم بار در کاشانه بگشود
خرد را رخت هستی بر در افتاد

به یاد در و لعلت دامنی چند
مرا از جزع مرجان پرور افتاد

فزود از اشک چشمم تابش دل
از این آب آتشم سوزان تر افتاد

شش و پنجی فلک در کار من کرد
به بازی مهره ام در ششدر افتاد

دل از کف روبرو بردی ندانم
کی آن جادو چنین افسون گر افتاد

مرا کز رستخیز انکارها بود
از آن قامت قیامت باور افتاد

مگر ساقی شراب از چشم خود ریخت
که از دست حریفان ساغر افتاد

جدا از خاک پایت ماندم افسوس
رخم بی فر سرم بی افسر افتاد

ز بس دین و دل اندر پا فکندی
نشان از دین و نام از دل برافتاد

سرانجامم ولی پیداست ز اول
که با ترکان کافر دل در افتاد

سر از پا باز نشناسد صفایی
به سودای تو از پا و سر افتاد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.