هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر از جدایی میهراسد و حاضر است هرگونه جفا و شکنجه را برای رضای معشوق تحمل کند. او معشوق را بالاتر از هر چیزی در جهان میداند و حتی حاضر است جان خود را فدای او کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و استعارههای بهکار رفته مانند «به تیغ تغافل کشتن» یا «شکنج عشق» ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
شمارهٔ ۱۶۴
خیال هر دو جهان هرچه جز هوای تو باشد
برون کنیم ز سامان جان که جای تو باشد
جدا مکن ز خود آن را که از کمال محبت
رضا شود به جدایی اگر رضای تو باشد
مزن به تیغ تغافل به دست مرحمتم کش
اگر عطای تو موقوف بر جفای تو باشد
به قتل بر سر جانم گذار منت وافی
گر این کمینه نوا در خور فدای تو باشد
شکنج عشق و شمار شکیب را تو چه دانی
غمی که بهره ی من شدکجا برای تو باشد
ز سر به دوش میفکن کمند طره چه حاصل
از آن که دو دل خلق در قفای تو باشد
مزار مسکنت خود به سلطنت نفریبی
که شه گدای کسی شد که او گدای تو باشد
به سر درآیم و بوسم گذر که همه کس را
بدان امید که شاید محل پای تو باشد
به گاه نزع نگه نیز از او مجوی صفایی
بهای جان تو چه بود که خونبهای تو باشد
برون کنیم ز سامان جان که جای تو باشد
جدا مکن ز خود آن را که از کمال محبت
رضا شود به جدایی اگر رضای تو باشد
مزن به تیغ تغافل به دست مرحمتم کش
اگر عطای تو موقوف بر جفای تو باشد
به قتل بر سر جانم گذار منت وافی
گر این کمینه نوا در خور فدای تو باشد
شکنج عشق و شمار شکیب را تو چه دانی
غمی که بهره ی من شدکجا برای تو باشد
ز سر به دوش میفکن کمند طره چه حاصل
از آن که دو دل خلق در قفای تو باشد
مزار مسکنت خود به سلطنت نفریبی
که شه گدای کسی شد که او گدای تو باشد
به سر درآیم و بوسم گذر که همه کس را
بدان امید که شاید محل پای تو باشد
به گاه نزع نگه نیز از او مجوی صفایی
بهای جان تو چه بود که خونبهای تو باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.