۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹

برس به داد دل ما که پادشاهی چند
رسیده اند به فریاد داد خواهی چند

گهی به زخمی و گاهم به مرهمی بنواز
به سوی ما فکن از مهر و کین نگاهی چند

کشد فراق چو ما را بدو سپار چرا
به گردن تو فتد خون بی گناهی چند

به خون من چه بود پاسخت که هست مرا
ز زلف و غمزه و خال و رخت گواهی چند

کدام شب به امیدی که روز از آن گذری
به سر نکرده ام از عمد خاک راهی چند

به صید صوفی و زاهد به دیر و کعبه خرام
خراب ساز کلیسا و خانقاهی چند

به حلقه حلقه ی گیسو بری ز ره دل ما
به راه خلق کنی از طناب چاهی چند

به دیده طره ی ترکان مرا نماید راست
ز خجلت خم زلف تو رو سیاهی چند

مبند باد به چنبر، به هاون آب مسای
چسود زین دو صفایی در اشک و آهی چند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.