هوش مصنوعی: این شعر از حافظ است که در آن شاعر از درد فراق و عشق شکایت می‌کند و از معشوق طلب توجه و مهربانی می‌نماید. او از رنج‌های عشق، بی‌عدالتی‌های جهان و ناامیدی‌های خود سخن می‌گوید و در عین حال، از زیبایی‌های معشوق و تأثیر آن بر روح و جان خود یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به رنج‌های روحی و عاطفی، برای درک بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۷۹

برس به داد دل ما که پادشاهی چند
رسیده اند به فریاد داد خواهی چند

گهی به زخمی و گاهم به مرهمی بنواز
به سوی ما فکن از مهر و کین نگاهی چند

کشد فراق چو ما را بدو سپار چرا
به گردن تو فتد خون بی گناهی چند

به خون من چه بود پاسخت که هست مرا
ز زلف و غمزه و خال و رخت گواهی چند

کدام شب به امیدی که روز از آن گذری
به سر نکرده ام از عمد خاک راهی چند

به صید صوفی و زاهد به دیر و کعبه خرام
خراب ساز کلیسا و خانقاهی چند

به حلقه حلقه ی گیسو بری ز ره دل ما
به راه خلق کنی از طناب چاهی چند

به دیده طره ی ترکان مرا نماید راست
ز خجلت خم زلف تو رو سیاهی چند

مبند باد به چنبر، به هاون آب مسای
چسود زین دو صفایی در اشک و آهی چند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.