۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۴

هر شب از یاد زلف و طره ی یار
پر بود بسترم ز عقرب و مار

دل ز مژگان و سینه ام ز ابروی
همه شمشیر بار و پیکان زار

زیر و بالا بلند و پست نگر
خال و خطش قرین زلف و عذار

خال مشکین و چهر گلشن سیر
زلف پرتاب و خط سوسن سار

سر موری فتاده در برگل
دم ماری نهاده بر سر خار

یا خلیلی طپیده در آتش
یا کلیمی گرفته در کف مار

هندویی دست بسته با زنجیر
و آفتابی نشسته در زنجار

چهر او بین اگر ندیدستی
آتش سرد و آب آتشبار

لب و دندان او مگو به مثل
در خندان و لعل شکر خوار

نقل شور و شراب شیرین است
امتحان را چشیده ام صد بار

تا صفایی اسیر عشق نشد
نشد از بخت خویش برخوردار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.