۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۹

بنگر به تیره روزی من در شمار هجر
نوری فشان ز وصل به شبهای تار هجر

تا چند به زنجیری و با صیقل وصال
ز آیینه ی دلم ننشانی غبار هجر

مرغان به باغ نغمه سراسر خوش از وصول
تبدیل کند تو هم به گل وصل خار هجر

شنعت مران به نقص کفایت همی مرا
گر بستم از وثاق وصال تو بار هجر

از دست من به عنف برون شد زمام وصل
چو نانکه در کف تو نبود اختیار هجر

شد باز وقت آنکه علی رغم مدعی
بسپارمت ز بارگی وصل بار هجر

با قرب دادها برم از امتداد بعد
در وصل شکوه ها کنم از روزگار هجر

کارم تمام خواست رقیب از فراق و من
دیدی چگونه ساختم از وصل کار هجر

دستم رسد اگر به میان وصال باز
کامل نهم جزای عمل در کنار هجر

یابی ره وصول صفایی به بزم قرب
برگردد ار طبیعت ناسازگار هجر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.