هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌گوید و از درد فراق و ناتوانی‌اش در بیان احساساتش سخن می‌راند. او خود را گدایی می‌داند که تنها غم و اشتیاق در دست دارد و از معشوق طلبکار است. شاعر از تأثیرات عشق و حضور معشوق در زندگی خود می‌گوید که چگونه او را سبکبار کرده و از قیدوبندهای دنیا رها ساخته است. همچنین، از ناتوانی در دیدن معشوق حتی در خواب شکایت می‌کند و از او طلب عنایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۷۴

ندانمش که به گردون چگونه بگذارم
دلی که برد نهانی ز کف پری دارم

مرا که از دو جهان نیست غیر جان و تنی
بدین بضاعت اندک ترا طلبکارم

من گدا که به کف جز غمیم وافر نیست
هوای صحبت شاهی عجب به سر دارم

ز غم گذشته متاعی جز اشتیاقم چیست
که بی بها من مسکین ترا خریدارم

به یمن عشق به دوشم ز تست منت ها
که از غم دو جهان ساختی سبکبارم

ز آشیان و قفس فارغم بحمدالله
به قید حلقه ی این دام تا گرفتارم

مجال گفتن رازت که بازگویم کو
ببست نطق تو محکم زبان گفتارم

شکنجه ذقن و زلف و چشم و چهر تو برد
خیال عاقل و مجنون و مست و هشیارم

مرا به خواب هم امکان دیدن تو نماند
که راه خواب ببستی ز چشم بیدارم

تو خود به کار صفایی عنایتی فرمای
که رفت کار من ازدست و دست از کارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.