هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر عشق عمیق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر از دنیا و آخرت چشم پوشیده و تنها معشوق را می‌خواهد. او حاضر است همه چیز، حتی دین و جانش را فدا کند. شعر همچنین به مفاهیمی مانند فقر، عجز، و نیاز به معشوق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به فداکاری و از خودگذشتگی ممکن است نیاز به بلوغ فکری داشته باشد.

شمارهٔ ۲۹۲

حاضر و غایب مگو خداست گواهم
کز دو جهان من به جز تو هیچ نخواهم

دین و دلم رفت و جان و سر برود نیز
برخی راهت تمام حشمت و جاهم

دولت پابوس دوست گر دهدم دست
با همه پستی رسد به عرش کلاهم

نیستم ایمن مگر به حضرت جانان
ور به حریم حرم دهند پناهم

بنده ی خویشم بخوان که با همه خواری
در گذرد شوکت و شکوه ز شاهم

آن قدر از بسترم مرو، چو زدی زخم
کز قدمت عذر خون خویش بخواهم

چشم تو گر کار باده می نکند چون
مست و خراب افکند به نیم نگاهم

از شب هجران مگو قیاس مفرما
زلف پریشان خود به روز سیاهم

کشت مرا با کمال مهر و محبت
هیچ کس آخر نبرد ره به گناهم

تا همه دانند بی وفایی او را
بعد شهادت فکند بر سر راهم

دامن تر بود و کام خشک صفایی
فایده ی آب اشک و آتش آهم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.