هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از استعارههای زیبا مانند زاغ، پرستو، و شهباز، به توصیف معشوق و حالات عاشقانهی شاعر میپردازد. شاعر از فراق و اشتیاق به معشوق سخن میگوید و حالات روحی خود را با تصاویر طبیعی و حیوانی مقایسه میکند. همچنین، اشارههایی به مفاهیم عرفانی مانند جستجوی آب بقا و بوی چشمهی نوشین دهان دوست دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۶۵
ای زاغ زلف یار از آن رخ در آذری
با وصف بال و پر غرابی سمندری
طاوس باغ قدسی و چون من مشوشی
شهباز راغ خلدی و چون من مکدری
در رنگ و تاب زاغ و پرستو سرایمت
زاغ و پرستویی که پر از پای تا سری
گه بر جبین برآیی و گه در روی به جیب
خوش می پری و لیک ندانم چه طایری
با دوش همنشینی و با گوش هم سخن
با سینه هم سرایی و با ساق همسری
از گردنش معلق و در دامنش نگون
با ساعدش همال و به سیماش هم بری
نعلش یکی ببوس چو دستت همی رسد
لعلش یکی بخای چو نزدیک شکری
سرگشته ای تو نیز چون من در غمش چرا
با آنکه روز و شب به کنار وی اندری
زان حلقه حلقه کز پی دلها فراهم است
با صد هزار دیده بر آن روی ناظری
من دور از او فتاده که شوریده ام چرا
با قرب او تو اینقدر آشفته خاطری
بر خویش می طپی مگرت سر بریده اند
یا عقربت گزیده که پیچان و مضطری
مانی به عود سوخته برطرف عارضش
یا حلقه حلقه دود بر اطراف مجمری
مانا ز تیپ غمزه و توپ نگاه یار
شاه شکست خورده ی برگشته لشکری
یا خود به بوی چشمه ی نوشین دهان دوست
در جستجوی آب بقا چون سکندری
بخت صفایی ار ز تو باری سیه تراست
لیکن تو در سلوک از آن کج روش تری
با وصف بال و پر غرابی سمندری
طاوس باغ قدسی و چون من مشوشی
شهباز راغ خلدی و چون من مکدری
در رنگ و تاب زاغ و پرستو سرایمت
زاغ و پرستویی که پر از پای تا سری
گه بر جبین برآیی و گه در روی به جیب
خوش می پری و لیک ندانم چه طایری
با دوش همنشینی و با گوش هم سخن
با سینه هم سرایی و با ساق همسری
از گردنش معلق و در دامنش نگون
با ساعدش همال و به سیماش هم بری
نعلش یکی ببوس چو دستت همی رسد
لعلش یکی بخای چو نزدیک شکری
سرگشته ای تو نیز چون من در غمش چرا
با آنکه روز و شب به کنار وی اندری
زان حلقه حلقه کز پی دلها فراهم است
با صد هزار دیده بر آن روی ناظری
من دور از او فتاده که شوریده ام چرا
با قرب او تو اینقدر آشفته خاطری
بر خویش می طپی مگرت سر بریده اند
یا عقربت گزیده که پیچان و مضطری
مانی به عود سوخته برطرف عارضش
یا حلقه حلقه دود بر اطراف مجمری
مانا ز تیپ غمزه و توپ نگاه یار
شاه شکست خورده ی برگشته لشکری
یا خود به بوی چشمه ی نوشین دهان دوست
در جستجوی آب بقا چون سکندری
بخت صفایی ار ز تو باری سیه تراست
لیکن تو در سلوک از آن کج روش تری
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.