هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عشق نافرجام است. شاعر از عشق به معشوقی که به او بیاعتنایی میکند سخن میگوید و از نبود وفا و شرم معشوق شکایت دارد. او از صبا (باد) میخواهد که پیامش را به معشوق برساند و از درد و رنجش بگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارههای بهکار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.
شمارهٔ ۳۸۷
آه که گشتم ز عشق با همه دانی
عاشق آن ترک بچه همدانی
از چه نهان شد ز چشم مردم اگر خود
لعبت ما نیست شرم صورت مانی
مرغ دل از قید گیسویش سوی گلشن
پر نگشاید به ذوق بال فشانی
خاک به فرقم اگر همی دهم از کف
خاک سر کوی او به تاج کیانی
بهر خدای ای صبا به بزم دلارام
بگذر و از من پس از سلام رسانی
با تب و تیمار و سوز و زاری و افغان
از غم و دردم چنانکه دیده و دانی
شرح و بیانی نه مختصر که مفصل
سرکن و با وی بگوکه گفت فلانی
سوختنم بیش از این مخواه خدا را
چاره ی دردم بکن چنانکه توانی
نیست وفای نهانیت به من اما
گه به گهم دل بجو به مهر زبانی
کین ضمیر از درون به روی میفکن
گر چه به دل نیستت محبت جانی
آنقدر از نام من که عشق تو پیداست
نظم صفایی ز حسن تست نشانی
عاشق آن ترک بچه همدانی
از چه نهان شد ز چشم مردم اگر خود
لعبت ما نیست شرم صورت مانی
مرغ دل از قید گیسویش سوی گلشن
پر نگشاید به ذوق بال فشانی
خاک به فرقم اگر همی دهم از کف
خاک سر کوی او به تاج کیانی
بهر خدای ای صبا به بزم دلارام
بگذر و از من پس از سلام رسانی
با تب و تیمار و سوز و زاری و افغان
از غم و دردم چنانکه دیده و دانی
شرح و بیانی نه مختصر که مفصل
سرکن و با وی بگوکه گفت فلانی
سوختنم بیش از این مخواه خدا را
چاره ی دردم بکن چنانکه توانی
نیست وفای نهانیت به من اما
گه به گهم دل بجو به مهر زبانی
کین ضمیر از درون به روی میفکن
گر چه به دل نیستت محبت جانی
آنقدر از نام من که عشق تو پیداست
نظم صفایی ز حسن تست نشانی
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.