هوش مصنوعی:
این متن یک شعر غنایی و عاطفی است که از زبان فردی خطاب به پدرش سروده شده است. شاعر از دردها، رنجها و بیقراریهای خود میگوید و از پدرش درخواست کمک و حمایت میکند. او از فتنهها، بادهای سخت، و شرایط دشواری که با آن روبرو شده سخن میگوید و از پدر میخواهد که در کنارش باشد. همچنین، اشارههایی به مفاهیمی مانند صبر، تسلیم در برابر امر الهی، و فراق عزیزان دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق، رنجهای روحی و اشارههای مذهبی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشد. درک کامل این متن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
بند ۱۹
با گریه گفت کای پدر نامدار من
ای مایه ی قرار دل بی قرار من
بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز
برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من
یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان
بر شاخ گلبن تو بنالد هزار من
دل را نظر همین به تو باشد رضا مشو
کافتد به خاک نخل تو از جویبار من
چشمم ز انتظار عزیزان سفید ماند
دیگر تو خود سپاه مکن روزگار من
پیش از شکفتن گل و گلبانگ عندلیب
از تند باد فتنه خزان شد بهار من
فصل بهار ز آتش بی آبیم دریغ
پیش از شکوفه سوخت همه شاخسار من
لب بین کبودم از عطش این بس دگر مخواه
نیلی کند طپانچه اعدا عذار من
وا خجلتا ز فاطمه گر بی تو اوفتد
بار دگر به جانب یثرب گذار من
سر زد به سنگ و خاک به سر ریخت کای پدر
صبر از غم فراق شما نیست کار من
برداشت از زمینش و بگرفت در کنار
کی زیب بخش دامن و جیب کنار من
داغ برادران وجوانان مرا نسوخت
چندانکه ناله های تو ای دل فگار من
صبر از خدای خواه و بپرهیز بیش از این
دامن مزن بر آتش دوزخ شرار من
تسلیم امر حق شو و با هجر من بساز
خواهد ترا یتیم چو پروردگار من
پس پیش خوانده خواهر برگشته حال خویش
بروی شمرد شمه ای از شرح حال خویش
ای مایه ی قرار دل بی قرار من
بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز
برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من
یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان
بر شاخ گلبن تو بنالد هزار من
دل را نظر همین به تو باشد رضا مشو
کافتد به خاک نخل تو از جویبار من
چشمم ز انتظار عزیزان سفید ماند
دیگر تو خود سپاه مکن روزگار من
پیش از شکفتن گل و گلبانگ عندلیب
از تند باد فتنه خزان شد بهار من
فصل بهار ز آتش بی آبیم دریغ
پیش از شکوفه سوخت همه شاخسار من
لب بین کبودم از عطش این بس دگر مخواه
نیلی کند طپانچه اعدا عذار من
وا خجلتا ز فاطمه گر بی تو اوفتد
بار دگر به جانب یثرب گذار من
سر زد به سنگ و خاک به سر ریخت کای پدر
صبر از غم فراق شما نیست کار من
برداشت از زمینش و بگرفت در کنار
کی زیب بخش دامن و جیب کنار من
داغ برادران وجوانان مرا نسوخت
چندانکه ناله های تو ای دل فگار من
صبر از خدای خواه و بپرهیز بیش از این
دامن مزن بر آتش دوزخ شرار من
تسلیم امر حق شو و با هجر من بساز
خواهد ترا یتیم چو پروردگار من
پس پیش خوانده خواهر برگشته حال خویش
بروی شمرد شمه ای از شرح حال خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بند ۱۸
گوهر بعدی:بند ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.