هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد و رنجهای یک جامعه یا گروه را بیان میکند. در آن از مفاهیمی مانند غم، زخم، دشمنی، انتظار و رنجهای تاریخی یاد شده است. همچنین، اشارهای به شخصیتهای مذهبی مانند فاطمه (ع) و مظلومیت آنها دارد. شاعر از دشمنان و ستمهایی که بر مردم رفته شکایت میکند و خواهان رحمت و توجه است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارهها به رنج و ظلم ممکن است برای گروههای سنی پایین سنگین باشد.
بند ۲۳
کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما
آقای ما برادر ما شهریار ما
داریم التماسی ازین التهاب بیش
فرمای التفاتی ازین به به کار ما
هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم
زین کشتگان رسید به جان فگار ما
دگر هزار و نهصد و پنجاه زخم غم
از داغ خود مزن به دل داغ دار ما
بر پای دوستان مفکن ز اضطرار بند
در دست دشمنان مپسند اختیار ما
از خون مخواه خلعت لعلی لباس خویش
وز غم مساز کسوت کحلی شعار ما
رحمی به حال فاطمه کآن طفل بی پدر
تا حشر دیده دوخته بر انتظار ما
سوی مزار فاطمه چون بگذریم اگر
افتد ز کوفه بی تو به یثرب گذار ما
دل داده ای به دست که این سان اثر نکرد
بر سینه ی تو ناله ی گردون سپار ما
دل پاره پاره از سر مژگان فرو چکید
در روضه ی تو طرفه گلی داد خار ما
دردا که تر نشد لب خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما
خود جرم ما چه بود که نگذشته تا گذشت
خونخوار دشمن از سر یک شیرخوار ما
گر سخت تر ز خاره نبود از چه دل نسوخت
این قوم را به روز تو در روزگار ما
پس دست بر عنان شه بی سپه زدند
وز دل شرر به خرمن خورشید و مه زدند
آقای ما برادر ما شهریار ما
داریم التماسی ازین التهاب بیش
فرمای التفاتی ازین به به کار ما
هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم
زین کشتگان رسید به جان فگار ما
دگر هزار و نهصد و پنجاه زخم غم
از داغ خود مزن به دل داغ دار ما
بر پای دوستان مفکن ز اضطرار بند
در دست دشمنان مپسند اختیار ما
از خون مخواه خلعت لعلی لباس خویش
وز غم مساز کسوت کحلی شعار ما
رحمی به حال فاطمه کآن طفل بی پدر
تا حشر دیده دوخته بر انتظار ما
سوی مزار فاطمه چون بگذریم اگر
افتد ز کوفه بی تو به یثرب گذار ما
دل داده ای به دست که این سان اثر نکرد
بر سینه ی تو ناله ی گردون سپار ما
دل پاره پاره از سر مژگان فرو چکید
در روضه ی تو طرفه گلی داد خار ما
دردا که تر نشد لب خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما
خود جرم ما چه بود که نگذشته تا گذشت
خونخوار دشمن از سر یک شیرخوار ما
گر سخت تر ز خاره نبود از چه دل نسوخت
این قوم را به روز تو در روزگار ما
پس دست بر عنان شه بی سپه زدند
وز دل شرر به خرمن خورشید و مه زدند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بند ۲۲
گوهر بعدی:بند ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.