۹۳ بار خوانده شده

بند ۳۰

تا طیلسان زتارک آن تاجور فتاد
از فرق شهسوار فلک تاج زر فتاد

کیوان و تیر و زهره و بهرام و مشتری
چون مهر و ماه افسر زرشان ز سر فتاد

اکلیل برزمین زده از فرق فرقدین
تا جبهه و جبین تو با خاک در فتاد

درماتم تو دیر و حرم پیر و دیر سوخت
این خود چه دوزخی است که در خیر و شر فتاد

افلاک و عرش و کرسی و لوح و قلم همه
در هر یک التهاب به سبکی دگر فتاد

این تابشی است تیره که در کفر و دین فروخت
وین آتشی است خیره که در خشک و تر فتاد

با آنکه خصم با تو کمان خطا کشید
تیری خطا نرفت و همه کارگر فتاد

گیرم به التماس تو یک تن نخاست نرم
دلها ز ناله ی تو چرا سخت تر فتاد

مغزی نبود ورنه نه یک چشم کور ماند
هوشی نبود ورنه نه یک گوش کر فتاد

با سخت جانی دل پولاد خای خصم
چون شد که ننگ سنگ دلی بر حجر فتاد

کس را ز فرط غم خبر از خویشتن نماند
تا این خبر به ساحت گیتی سمر افتاد

این خاکدان کهنه مرمت پذیر نیست
زین سیل خانه کن که بهر کوی در فتاد

خوناب لجه پای بهر بوم و بر دوید
سیلاب دجله زای بهر جوی و جر فتاد

سودای خام پخت که خصمت خیام سوخت
صد دوزخ آتشش به سقر زان شرر فتاد
تا جان تابناک وی از جسم پاک رفت
جان وجود و پیکر هستی به خاک رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند ۲۹
گوهر بعدی:بند ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.