هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد و رنج شاعر را از دشمنیها و ظلمهایی که بر او و اهل بیتش رفته است، بیان میکند. شاعر از کشته شدن عزیزانش، اسارت و آوارگی سخن میگوید و در نهایت از خداوند طلب لطف و قبولی هدیههایش را میکند.
رده سنی:
15+
محتوا شامل موضوعات عمیق عاطفی و مذهبی مانند شهادت، ظلم و اسارت است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی تصاویر مانند خون و کشتهشدگان ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.
بند ۳۳
دردا که سر برهنه چو خورشید ازین درم
دشمن برد علانیه کشور به کشورم
مژگان به چشم خنجرم آید به خون و خاک
آغشته ات چگونه بدین حال بنگرم
نز خصم رخصتم که ببر گیرمت چو خاک
خاکم به فرق باد که از خاک کمترم
نز چرخ مهلتی که زمانی به اشک خویش
این گرد و خاک و خون ز جبین تو بسترم
نزد دور دولتم که علی رغم بد سگال
جان نیز جبهه سا به قدوم تو بسپرم
نز بخت فرصتم که سپارم تنت به خاک
دفنت نکرده می روم ای خاک بر سرم
با اهتمام قوم جز اینم علاج نیست
بگذارمت به ناحیه برجای و بگذرم
قتل تو خود نمونه پس از کفر و ارتداد
اسلام این جماعت از آن نیست باورم
هجده تن از نژاد محمد به خون و خاک
بی جرم خفته، پیش که این ماجرا برم
جمعی دگر اکابر دین را به تیغ کفر
سرها جدا فتاده ز پیکر برابرم
اینک روم به یثرب و دارم به حمل خویش
صد کاروان غم از پی سوغات مادرم
این غل و دستگیری بیمار اهل بیت
آن پایمال کردن نعش برادرم
یکجا شهادت تو و فرزند و اقربا
یکجا اسیری خود و بیچاره خواهرم
پس گفت یارب این همه را قدر هیچ نیست
صد جان و سر به درگهت ار تحفه آورم
باری نگاه لطف به آل رسول کن
در فضل خویش هدیه ی ما را قبول کن
دشمن برد علانیه کشور به کشورم
مژگان به چشم خنجرم آید به خون و خاک
آغشته ات چگونه بدین حال بنگرم
نز خصم رخصتم که ببر گیرمت چو خاک
خاکم به فرق باد که از خاک کمترم
نز چرخ مهلتی که زمانی به اشک خویش
این گرد و خاک و خون ز جبین تو بسترم
نزد دور دولتم که علی رغم بد سگال
جان نیز جبهه سا به قدوم تو بسپرم
نز بخت فرصتم که سپارم تنت به خاک
دفنت نکرده می روم ای خاک بر سرم
با اهتمام قوم جز اینم علاج نیست
بگذارمت به ناحیه برجای و بگذرم
قتل تو خود نمونه پس از کفر و ارتداد
اسلام این جماعت از آن نیست باورم
هجده تن از نژاد محمد به خون و خاک
بی جرم خفته، پیش که این ماجرا برم
جمعی دگر اکابر دین را به تیغ کفر
سرها جدا فتاده ز پیکر برابرم
اینک روم به یثرب و دارم به حمل خویش
صد کاروان غم از پی سوغات مادرم
این غل و دستگیری بیمار اهل بیت
آن پایمال کردن نعش برادرم
یکجا شهادت تو و فرزند و اقربا
یکجا اسیری خود و بیچاره خواهرم
پس گفت یارب این همه را قدر هیچ نیست
صد جان و سر به درگهت ار تحفه آورم
باری نگاه لطف به آل رسول کن
در فضل خویش هدیه ی ما را قبول کن
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بند ۳۲
گوهر بعدی:بند ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.