۹۶ بار خوانده شده

بند ۳۶

کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم
دشمن ربوده بود سرم جای زیورم

پرواز سیر و باغ ترا دارم آرزو
وین دامگه نه بال به جا ماند و نه پرم

بر آتش فراق تو سندان و سنگ بود
ورنه گداختی سر و پا چار گوهرم

کاش آن شرر که سوخت خیام تو سوختی
چون تار و پود خیمه سراپای پیکرم

من زنده و تو کشته به خون خفته چاک چاک
خاکم به دیده باد که این حال ننگرم

می خورد بیوه گی و اسیری مرا به گوش
اما به راستی نمی افتاد باورم

صد بار از آن بتر که شدی گوش زد مرا
آمد ز ماجرای تو امروز برسرم

یک جا بلیت خود و تیمار اهل بیت
یک جا مصیبت پسر و داغ شوهرم

برداغ اکبرم چه تسلی دهند دل
درمان چه می کنند درین سوک اکبرم

بردوش جان هلاک جوانم گران نمود
صد ره فزون فراق تو آمد گران ترم

یارب مباد اسیر و غریبی زبون و زار
چونانکه من ذلیل و پریشان و مضطرم

تا رفت این پدر ز نظر و آن پسر مرا
غارب شد آفتاب و فرو ریخت اخترم

می خواستم هلاک خود اما ز بخت شوم
آخر کسی نشد به سوی مرگ رهبرم

من ره نورد کوفه تو در کربلا مقیم
این ها کی از زمانه گذشتی به خاطرم
پس مویه گر سکینه چو جانش به برگرفت
بنیاد بانگ وا ابتا را ز سر گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند ۳۵
گوهر بعدی:بند ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.