هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعاتی مانند ظلم، صبر، مقاومت، و نبرد با دشمنان میپردازد. شاعر از بیعدالتیها و ستمهایی که بر او رفته شکایت میکند و به روحیه مقاومت و برتری اخلاقی اشاره دارد. همچنین، به مفاهیمی مانند فداکاری، عطش، و رزمآوری پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق و گاه تلخ مانند ظلم، جنگ، و فداکاری است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
بند ۸۴
آن کش به ما سوا سزد از فضل برتری
کردند سر به نیزه اش از روی خودسری
او برستم کش همه چندانکه صبر کرد
دشمن فزودش از همه ره بر ستم گری
محمل به ضعف بنیه فحلی قوی مبند
بر بردباری وی اگر خصم شد جری
ناچار بین که گه به گه از باب اختیار
سبقت برد عبید ز مولا به برتری
با هم مسنج و نسبت آنرا به این مکن
مور ضعیف و قوت بازوی حیدری
ببر دمان و شیر ژیان چون حریف خواست
از موش و گربه زشت نماید غضنفری
با این ستم که رفت ز اسلامیان براو
بالله رواست طعن یهودان خیبری
یک جرعه آب خواست به هفتاد جان و باز
اکراه هم نداشت به دل زان گران خری
بفروخت مال و جان که خرد آب در عوض
آخر تنی نیافت در آن رسته مشتری
تا ناف نای وی ز عطش نافه وار خشک
وز فرط باره تلخ چو صبر سقوطری
شد دیده ها چرا همه خون ریز اگر نکرد
نیش غم تو در دل ذرات نشتری
خود کاش روز رزم تو من بودمی و باز
بودی به اختیار من افواج ناصری
ره بستمی به جز در مرگ از چهارسوی
بر روی هر که بود رعایا و لشکری
در مقدم تو ریختمی خون خویشتن
کانجام کار نیست جز این شرط دیگری
حالی که این سعادتم از دست شد برون
ریزم به اغت از مژه در دامن اشک خون
کردند سر به نیزه اش از روی خودسری
او برستم کش همه چندانکه صبر کرد
دشمن فزودش از همه ره بر ستم گری
محمل به ضعف بنیه فحلی قوی مبند
بر بردباری وی اگر خصم شد جری
ناچار بین که گه به گه از باب اختیار
سبقت برد عبید ز مولا به برتری
با هم مسنج و نسبت آنرا به این مکن
مور ضعیف و قوت بازوی حیدری
ببر دمان و شیر ژیان چون حریف خواست
از موش و گربه زشت نماید غضنفری
با این ستم که رفت ز اسلامیان براو
بالله رواست طعن یهودان خیبری
یک جرعه آب خواست به هفتاد جان و باز
اکراه هم نداشت به دل زان گران خری
بفروخت مال و جان که خرد آب در عوض
آخر تنی نیافت در آن رسته مشتری
تا ناف نای وی ز عطش نافه وار خشک
وز فرط باره تلخ چو صبر سقوطری
شد دیده ها چرا همه خون ریز اگر نکرد
نیش غم تو در دل ذرات نشتری
خود کاش روز رزم تو من بودمی و باز
بودی به اختیار من افواج ناصری
ره بستمی به جز در مرگ از چهارسوی
بر روی هر که بود رعایا و لشکری
در مقدم تو ریختمی خون خویشتن
کانجام کار نیست جز این شرط دیگری
حالی که این سعادتم از دست شد برون
ریزم به اغت از مژه در دامن اشک خون
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بند ۸۳
گوهر بعدی:بند ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.