هوش مصنوعی: این متن به توصیف صحنه‌ای غم‌انگیز و پر از درد و رنج می‌پردازد که در آن سرها بر نیزه و تن‌ها بر خاک افتاده‌اند. شاعر از بی‌مهری افلاک و زمین شکایت می‌کند و از ریختن خون بی‌گناهان و خشونت بی‌حد و حصر افرادی که حرمت‌ها را نمی‌شناسند، ابراز تاسف می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به نابودی و اختلاط زیبایی‌ها (مانند لاله و گل) با پلیدی‌ها (خس و خاشاک) دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل صحنه‌های خشونت‌آمیز، خونریزی و توصیف‌های غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، مفاهیم انتقادی و پیچیده‌ای دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۵

سرها همه بر نیزه و تن ها همه بر خاک
از کین زمین آه و ز بی مهری افلاک

تا هوش همی راه سپارد سر بی تن
تا دیده همی کار کند پیکر صد چاک

تن ها همه انباشته در خاک و به خون در
سرها همه آویخته از حلقه ی فتراک

بر هرتن مجروح و دل ریش و لب خشک
صد چشمه روان بیشتر از دیده ی نمناک

در ریختن خون عزیزان همه اسراف
در بذل کمین شربت آبی همه امساک

ای وای بر آن قوم که حرمت نشناسند
از خون تن پاک تو تا خون دل تاک

در حیز امکان مگر این است اگر هست
جوری که بدو پی نبرد پایه ی ادراک

سیراب تر از باغ بهشت آل نبی بود
چاره ی لب خشک ار شدی از دیده ی نمناک

این باد مخالف ز کجا خاست که آمیخت
هفتاد چمن لاله و گل با خس و خاشاک

نگذاشت اثر اهل زنا ز آل پیمبر
چو از دولت جمشید نشان صولت ضحاک

ران بر رگ دل نشتر این داغ صفایی
وز اشک بشو نامه ی آلوده ی ناپاک
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.