۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

شاهی که برد سجده به خاک درش افلاک
آغشته به خون خفت به خاکش تن صد چاک

آن سر که ز گیسوی نبی داشتی افسر
لب تشنه و مجروح شد آویزه ی فتراک

یک دشت فزون خیره کش بی گنه آویز
نز قهر ولی بیم و نه از خشم خدا باک

زین سو همه سستی تن و سختی پیمان
زان سو همه تیغ ستم و بازوی چالاک

سرهای عطش سوخته یکسر همه برنی
تن های لگدکوفته یکسان همه با خاک

تن ها به تب آشفته تر از سینه مجروح
جان ها به لب آزرده تر از خاطر غمناک

ز آن سفله ی شامی به بنات شه یثرب
خاکم به دهان قصد پرستاری حاشاک

بی دیده حشمت نگرستن به چه زهره
چهر حرم حرمت کل صرصر هتاک

ذوق تو فرامش نکند ذایقه ی صبر
شیرینی شکر نبرد تلخی تریاک

خون تو امان بخش دماء دو جهان است
حرف است که خون می نتوان کرد به خون پاک

بی فر تولای تو توحید صفایی
آمیخته کفری است به صد زندقه و اشراک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.