هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوه سنگینی که بر دلش نشسته است سخن می‌گوید. او از ستم‌کاری فلک و دردهای زندگی شکایت دارد و به اسارت و شهیدان اشاره می‌کند. احساس حسرت، داغ، و رنج سفر در سینه و جانش موج می‌زند. شمع محفلش سوخته و زندگی برایش مشکل شده است. او از مرگ نوخطان پاکباز و دشواری‌های زندگی می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی، غم و اندوه، و اشاره به مرگ و رنج‌های زندگی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۷

بار غم بنشسته سنگین بر دلم
ناقه کی خیزد به زیر محملم

آخر ز دلازاری شرمی ای فلک
تا به کی ستمکاری شرمی ای فلک

او شهید و ما اسیر اینک به راه
خود چه بود این حسرت افزا منزلم

یا رب این وادی کجا کز هول آن
ماند بر سر دست و دستی بر دلم

سینه و جان را دریغا زین سفر
نیست غیر از داغ و حسرت حاصلم

گلعذاران را که بستر خون و خاک
پایی اندر راه و پایی در گلم

چون دل از تن های بی سر برکنم
یا کی از سرهای بی تن بگسلم

شد گرفتار دو جا یک قطره خون
سخت افتاده است کاری مشکلم

بعد آن خورشید اختر سوز باد
آه آتشبار شمع محفلم

آه کز موج سرشک تشنگان
کشتیم بشکست و دور از ساحلم

سوخت ما را جان درین آتش هنوز
ای عجب برخاست رویین هیکلم

داغ مرگ نوخطان پاکباز
کرد نقش کامرانی باطلم

شد صفایی با غم آن کشتگان
مردن آسان زندگانی مشکلم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.