هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از درد و اندوه عمیق، از دست دادن، و ناامیدی سخن میگوید. شاعر از رنجهای خود و از بین رفتن آرزوهایش مینالد و مرگ را تنها درمان خود میداند. او از خاکستر شدن وجودش، دشمنیهای اطراف، و از دست دادن عزیزانش میگوید. همچنین، اشارهای به واقعه عاشورا و شهادت امام حسین (ع) دارد که نمادی از مقاومت و فداکاری است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و مذهبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال سنگین باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ، اندوه شدید، و وقایع تاریخی مانند عاشورا نیازمند درک و بلوغ فکری است.
شمارهٔ ۲۰
دردا که از زین سرنگون افتاد بر خاک اکبرم
خاک دو عالم بر سرم
بر خاک خواری اوفتاد از فرق امروز افسرم
خاک دوعالم برسرم
با زندگانی زین سپس ارمان ندارم یک نفس
درمان من مرگ است و بس
بر جای این افسر سپهر ای کاش بربودی سرم
خاک دو عالم بر سرم
خاک بهی و آب بقا زین آتشم برباد شد
وین خانه از بنیاد شد
آری نباشد سختر از سنگ و سندان پیکرم
خاک دو عالم بر سرم
این صرصر طوفان ثمر وین شعله نیران شرر
کم سوخت تا پایان ز سر
در نینوا بر باد داد از بیخ و بن خاکسترم
خاک دو عالم بر سرم
آهم دمادم همزبان، هم زانویم اشک روان
داغ جوانم ارمغان
غم هم سفر، ره راحله، دل زاد و سرها رهبرم
خاک دو عالم بر سرم
دشمن همی دانی چرا بی ساز و سامانم کند
وز عمد عریانم کند
تا کسوت کحلی فلک آراید از نو در برم
خاک دو عالم بر سرم
گردون سراندازم ربود از دست خصم شوم پی
و اینها گمانم بود کی
تا از نو اندازد به سر این کهنه نیلی معجرم
خاک دو عالم بر سرم
تو تشنه لب جان بسپری من زنده با این چشم تر
ماندن ز مردن تلخ تر
کاش از جهان دریا و جو خشک آمدی آبشخورم
خاک دو عالم برسرم
صد بحر مرجانم برفت از کف که مرجانش بها
داد از که جویم زین جفا
در لجه ی کین تا فرو شد این گرامی گوهرم
خاک دو عالم بر سرم
صد آسمان کیوان نحس از برج اقبالم سیه
سر زد که زان حالم تبه
در خاک تا بنهفت رخ رخشنده تابان اخترم
خاک دو عالم برسرم
دوران چو شد ساقی همی بر سنگ زد مینای من
کز غم کند صهبای من
در بزم عاشورا کنون انباشت از خون ساغرم
خاک دو عالم بر سرم
بر آستان بندگی تا رخ نهاد از مسکنت
دارد صفایی سلطنت
ور در قیامت نشمری باز از سگان این درم
خاک دو عالم بر سرم
خاک دو عالم بر سرم
بر خاک خواری اوفتاد از فرق امروز افسرم
خاک دوعالم برسرم
با زندگانی زین سپس ارمان ندارم یک نفس
درمان من مرگ است و بس
بر جای این افسر سپهر ای کاش بربودی سرم
خاک دو عالم بر سرم
خاک بهی و آب بقا زین آتشم برباد شد
وین خانه از بنیاد شد
آری نباشد سختر از سنگ و سندان پیکرم
خاک دو عالم بر سرم
این صرصر طوفان ثمر وین شعله نیران شرر
کم سوخت تا پایان ز سر
در نینوا بر باد داد از بیخ و بن خاکسترم
خاک دو عالم بر سرم
آهم دمادم همزبان، هم زانویم اشک روان
داغ جوانم ارمغان
غم هم سفر، ره راحله، دل زاد و سرها رهبرم
خاک دو عالم بر سرم
دشمن همی دانی چرا بی ساز و سامانم کند
وز عمد عریانم کند
تا کسوت کحلی فلک آراید از نو در برم
خاک دو عالم بر سرم
گردون سراندازم ربود از دست خصم شوم پی
و اینها گمانم بود کی
تا از نو اندازد به سر این کهنه نیلی معجرم
خاک دو عالم بر سرم
تو تشنه لب جان بسپری من زنده با این چشم تر
ماندن ز مردن تلخ تر
کاش از جهان دریا و جو خشک آمدی آبشخورم
خاک دو عالم برسرم
صد بحر مرجانم برفت از کف که مرجانش بها
داد از که جویم زین جفا
در لجه ی کین تا فرو شد این گرامی گوهرم
خاک دو عالم بر سرم
صد آسمان کیوان نحس از برج اقبالم سیه
سر زد که زان حالم تبه
در خاک تا بنهفت رخ رخشنده تابان اخترم
خاک دو عالم برسرم
دوران چو شد ساقی همی بر سنگ زد مینای من
کز غم کند صهبای من
در بزم عاشورا کنون انباشت از خون ساغرم
خاک دو عالم بر سرم
بر آستان بندگی تا رخ نهاد از مسکنت
دارد صفایی سلطنت
ور در قیامت نشمری باز از سگان این درم
خاک دو عالم بر سرم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.