۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱ - من نوادر افکاره

عقلم بخیاط میکرد کنگاج
در رخت صوفی دامانش قیغاج

بند قبا تیر پیکانست دگمه
سوزن چو ناوک رختست آماج

از پادر آمد از دست شد دل
زان موزهای صغری و تیماج

از جبیبها کرد افشاندنت هست
چون دفع پنبه از ریش حلاج

از رخت حبری نبود گزیرم
نتوان گذشتن از بحر مواج

برگرد قاقم تسمه زقنه ز
چون آبنوس است بر تخته عاج

مدح عمامه میگوی (قاری)
تا بر سرآئی از خلق چون تاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰ - شیخ سعدی فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲ - خواجه سعدالدین نصیر فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.