۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸ - خواجه حافظ فرماید

فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
در جواب او

انکه خیاط برد پارچه از رووارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش

رخت را زود مدر دیر مپوسان در چرک
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش

ایکه دستار سمرقندیت افتاده پسند
جانب طره عزیز است فرو مگذارش

گر سرو پای کسی هست تهی تن عریان
به از آنست که در پا نبود شلوارش

جای آنست که اطلس رود از رنگ برنگ
زین تغابن که قدک میکشند بازارش

مرد دیدم که بیاراست برخت والا
تن خود را زجوانی و نیامد عارش

زآنهمه رخت زنانرا بکه آرایش
پهلوان پنبه خوش آمد بنظر و افزارش

قاری از موی شکافان و سخن پردازان
کیست کو مدحت موئینه بود اشعارش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷ - سلطان ابوسعید فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹ - امیرحسین دهلوی فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.